آوا،نوای زندگی

در آغاز.....

1390/12/4 20:31
نویسنده : مژده و امیر
184 بازدید
اشتراک گذاری

آوای نازم سلام مامانم. من الان،در حالی که بیمارستان کشیکم و ١٢ ساعت هست که صورت نازت روندیدم و دلم حسابی برات تنگ شده ، دارم سعی می کنم اولین صفحه خاطرات زیبای شما رو بنویسم خانومم.

خداوند بر سر من و بابا امیر جونی منت گذاشت ودر تاریخ ٢٧ تیر ماه سال ٩٠ ساعت ٧ و نیم صبح، بزرگترین بهترین و زیبا ترین  نعمتش رو که شما باشی به ما داد. امیدوارم که ما سپاسگذاران لایقی باشیم.

گل نازم از وقتی که خاله فاطمه(دوست خوب مامان)این سایت رو به من معرفی کرده که بتونم خاطرات زیبای با شما بودن رو توش بنویسم ٣ ماهی میگذره ولی............. حالا بزرگ میشی و میبینی که مامانی چقدر گرفتاره ....به هرحال خدا رو شکر الان تونستم کار رو شروع کنم . الان شما پیش بابا امیر مامان فرح و بابا نجات هستی و من توی بیمارستان سینا هستم و مشغول تحصیل علم و خدمات رسانی به بیماران.... و بسیار دلتنگ شما.فعلا باید برم ولی قول میدم بزودی ادامه ماجراهای ما و آوا رو برات بنویسم نازگلم. بوس.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)